داستان کوتاه (1)

روزهای آغازین اولین کسب وکارم آن قدر باهوش بودم که متوجه شوم داشتن طرح کسب و کار برای موفق شدن من مهم است ، متأسفانه هوشم تا همین حد یاری می کرد .

با کمک گرفتن از مشاور کسب و کار ( که خودش تا به حال کسب و کار موفقی ایجاد نکرده بود ) ، هزاران دلار از دست دادم ولی درعوض سندی داشتم که اکثر صاحبان کسب و کار به دنبالش نیستند ، یک طرح کسب و کار طرح کسب و کار من چند صد صفحه بود .

نمودار ، چارت ، پیش بینی و بسیار بسیار موارد دیگر را در خود جای داده بود . سند فوق العاده زیبایی بود ولی در واقع چیزی جز مشتی مزخرفات نبود .
بعد از نوشته شدن طرح ، آن را درون کشوی بالایی میزم پرت کردم و دیگر تا زمانی که می خواستیم دفتر را جابه جا کنیم و باید میزم را تمیز می کردم آن را نديدم . خاک رویش را تمیز کردم ، آن را ورق زدم و با عصبانیت از خودم ، بابت پولی که به جیب آن مشاور مزخرف ریخته بودم ، به داخل سطل زباله پرتابش کردم .

 

اما کمی بعد ، وقتی با دقت بیشتری به آن فکر کردم ، متوجه شدم درحالیکه خود آن سند مشتی مزخرفات بود ، ولی فرایندی که همراه مشاور طی کردم در شفاف سازی برخی از عناصر کلیدی کسب وکارم نقش ارزشمندی داشت . مخصوصا بخش کلیدی آن که نامش “طرح بازاریابی ” بود .

در واقع ، بسیاری از کارهایی که برای شکل گیری طرح بازاریابی انجام دادیم کسب و کار را شکل داد و باعث بسیاری از موفقیت های آتی ما شد .


برگرفته از کتاب طرح بازاریابی کسب و کار کوچک نوشته آلن دیب

کد مطلب 14025