داستان کوتاه (2)
برخی افراد تصور میکنند بازاریابی یعنی تبلیغات، برندینگ یا سایر مفاهیم گنگ دیگر. درحالیکه همه این مفاهیم با بازاریابی ارتباط دارند، هممعنی و یکسان نیستند.
سادهترین تعریف بازاریابی که ممکن است با آن برخورد کنید و شامل عبارتهای تخصصی پیچیده نباشد، این است که:
اگر قرار است سیرک به شهر شما بیاید و شما تابلویی نقاشی کنید که روی آن نوشتهشده باشد:
سیرک شنبه در محل نمایش اجرا دارد، این یعنی تبلیغات.
اگر تابلو را روی فیل بگذارید و در شهر بگردید، این یعنی ترفيع.
اگر قبل از روی باغچه شهردار رد شود و روزنامه محلی مطلبی دربارهاش بنویسد، این یعنی اعلان.
و اگر با این اتفاق باعث خنده شهردار شوید، این یعنی روابط عمومی.
اگر مردم شهر به سیرک بروند، شما غرفههای بازی متعدد را به آنها نشان بدهید، به آنها توضیح دهید که اگر در این غرفهها پول خرج کنند چقدر سرگرم خواهند شد، به سؤالات آنها پاسخ دهید و درنهایت آنها مبالغ زیادی در سیرک هزینه کنند، این یعنی فروش.
و اگر شما همه این موارد را از قبل برنامهریزی کرده باشید، این یعنی بازاریابی
بله به همین سادگی است؛ بازاریابی استراتژی شما برای این است که بازار هدف ایدئال بهاندازهای شمارا بشناسد، دوست داشته باشد و به شما اعتماد کند تا به مشتری شما تبدیل شود. همهچیزهایی که در بازاریابی با آنها سروکار دارید تاکتیکها هستند.
اما قبل از آن باید تغییری بنیادی را که در دهه اخیر اتفاق افتاده است، درک کنید و بدانید دیگر اوضاع مثل قبل نخواهد شد.
پاسخها عوضشدهاند
نقل است که آلبرت اینشتین داشت برگه امتحان به دانشجویان سال آخرش میداد. مشخص شد که همان برگه امتحان سال قبل است که به آنها داده بوده است. دستیار تدریسش که متوجه این اتفاق شده بود، فکر کرد ممکن است دلیلش حواسپرتی استاد باشد، پس به اینشتین هشدار داد.
دستیار خجالتی که نمیدانست چطور اشتباه این مرد بزرگ را به او متذكر شود، گفت: استاد، عذر میخواهم
اینشتین گفت: بله؟
خب، میدانید، درباره برگه آزمونی است که به دانشجوها دادید.
اینشتین صبورانه منتظر ماند.
نمیدانم متوجه شدید یا نه، ولی این مشابه همان سؤالاتی است که سال قبل دادید. درواقع، عین هم هستند.
اینشتین بدون هیچ حرفی چند لحظه فکر کرد و سپس گفت:
بله، سؤالات همانها هستند ولی پاسخها عوضشدهاند.
درست مثل پاسخهایی که با اکتشافات جدید در فیزیک تغییر میکنند، پاسخها نیز در کسبوکار و بازاریابی تغییر میکنند.
روزگاری بود که تبلیغی در نیازمندیها میدادید، کلی پول به آنها پرداخت میکردید و بازاریابی یک سال شما تمام میشد. آلان با گوگل، رسانههای اجتماعی، وبلاگها، وبسایتها و بسیاری موارد دیگر طرفید که باید به آنها فکر کنید.
اینترنت به معنای واقعی دنیایی از رقبا را باهم مرتبط کرده است. درحالیکه قبلاً رقبای شما ممکن بود آنطرف جاده باشند، آلان آنها میتوانند در سمت دیگر کره زمین باشند.
درنتیجه، بسیاری از افرادی که برای بازاریابی کسبوکارشان تلاش میکنند ممکن است (سندرم شیء روشن و براق ) آنها را فلج کرده باشد. اینجاست که در هر تاکتیک بازاریابی « جدید » مثل سئو، ویدئو، پادکست تبلیغات کلیکی و غیره گرفتار میشوند.
آنها درگیر ابزارها و تاکتیکها میشوند و هیچوقت تصویر کلی کاری را که واقعاً تلاش میکنند انجام دهند نمیبینند و چرایی آن را درک نمیکنند. اجازه دهید به شما نشان دهم که چرا این امر شمارا به سمت دنیایی از درد میکشاند.
برگرفته از کتاب طرح بازاریابی کسب و کار کوچک نوشته آلن دیب
14026